~[•••ماه شب تارم:)💜🌙•••]~ پارت 5
#نیکا
_دیانا آنیتا بدویین بیاین دیگه
پانیذ:وای از دست اینا
_پانیذ یچیزی
پانیذ:جانم بگو
_تو و رضا چیزی بینتونه؟
دسپاچگی تو صورتش داد میزد
پانیذ:چچیی...نه بابا....چ...چطور به این نتیییجه رس...رسیدی
_قبل فوت کردن شمعا تو حیاط پشتی دیدمتون
پانیذ:ننیکا ااااین موضوع رو بههه کسی نگیاااا
داشتیم باهم حرف میز...میزدیم فقد
_گردنبندم خریده بود برات نه؟
پانیذ:نه نیکا این فکرو از سرت بیرون کن
گردنبندم پیشش جا مونده ب...بود بعد برام آوردش
همین
_هوم باشه....
اگه چیزی درکاره میتونی به من اعتماد کنی....💚✨
پانیذ:میدونم عشقم🖤🙂
انیتا:به به بدون ما بهتون خوش میگذره؟😂💖🤌🏻
دیانا:ارع دگ مارو فراموش کردن😂🤍🔪
_گمشین حموم کنین بعد بگیریم بخوابیم😐🔪
پانیذ:مطمئنی میخوابیم؟😂😉🔪
همه خندیدیم😂💙
انیتا و دیا رفتم دوش بگیرن
منم رفتم لباس خواب بپوشم
برگشتم دیدم در بازه
اومدم ببندمش که
رضارو تو راهرو دیدم ک پانیذو به دیوار چسبونده بود
و داشتن همو میبوسیدن
پانیذ:رضا بسته الان یکی میبینه
رضا:اه پانیذ خسته شدم ازین مخفی کاریا....ک چی...تهش چی بشه....
پانیذ:بعدن راجبش حرف میزنیم عشقم الان من برم بهتره
رضا:شب بخیر بیبی🙂🧡✨
پانیذ:شب بخیر
با صدای پای پانیذ
سریع برگشتم
نشستم جلو آیینه
و موهامو شونه کردم
چیزی ک دیده بودم قابل باور نبود
نمیخواستم قبولش کنم
موم گره خورده بود
هرچیزی تلاش کردم باز نشد
روغن زدم
بازم باز نشد
ازونجایی ک پایین موهام بود
قیچیو برداشتمو اومدم ببرمش
به این فکر کردم
که این قضیه هم مثه همین گره کوره
باز نمیشه
باید از ریشه گره بریده شه
وگرنه عذابت میده....
_دیانا آنیتا بدویین بیاین دیگه
پانیذ:وای از دست اینا
_پانیذ یچیزی
پانیذ:جانم بگو
_تو و رضا چیزی بینتونه؟
دسپاچگی تو صورتش داد میزد
پانیذ:چچیی...نه بابا....چ...چطور به این نتیییجه رس...رسیدی
_قبل فوت کردن شمعا تو حیاط پشتی دیدمتون
پانیذ:ننیکا ااااین موضوع رو بههه کسی نگیاااا
داشتیم باهم حرف میز...میزدیم فقد
_گردنبندم خریده بود برات نه؟
پانیذ:نه نیکا این فکرو از سرت بیرون کن
گردنبندم پیشش جا مونده ب...بود بعد برام آوردش
همین
_هوم باشه....
اگه چیزی درکاره میتونی به من اعتماد کنی....💚✨
پانیذ:میدونم عشقم🖤🙂
انیتا:به به بدون ما بهتون خوش میگذره؟😂💖🤌🏻
دیانا:ارع دگ مارو فراموش کردن😂🤍🔪
_گمشین حموم کنین بعد بگیریم بخوابیم😐🔪
پانیذ:مطمئنی میخوابیم؟😂😉🔪
همه خندیدیم😂💙
انیتا و دیا رفتم دوش بگیرن
منم رفتم لباس خواب بپوشم
برگشتم دیدم در بازه
اومدم ببندمش که
رضارو تو راهرو دیدم ک پانیذو به دیوار چسبونده بود
و داشتن همو میبوسیدن
پانیذ:رضا بسته الان یکی میبینه
رضا:اه پانیذ خسته شدم ازین مخفی کاریا....ک چی...تهش چی بشه....
پانیذ:بعدن راجبش حرف میزنیم عشقم الان من برم بهتره
رضا:شب بخیر بیبی🙂🧡✨
پانیذ:شب بخیر
با صدای پای پانیذ
سریع برگشتم
نشستم جلو آیینه
و موهامو شونه کردم
چیزی ک دیده بودم قابل باور نبود
نمیخواستم قبولش کنم
موم گره خورده بود
هرچیزی تلاش کردم باز نشد
روغن زدم
بازم باز نشد
ازونجایی ک پایین موهام بود
قیچیو برداشتمو اومدم ببرمش
به این فکر کردم
که این قضیه هم مثه همین گره کوره
باز نمیشه
باید از ریشه گره بریده شه
وگرنه عذابت میده....
۷.۲k
۱۸ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.